BBCPersian.com | ايران

۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

عایشه


عایشه (زاده سال ۴ پس از بعثت، سال ۹ پیش از هجرت - درگذشته ۵۷ (قمری)از همسران محمد پسر عبدالله و دختر ابوبکر خلیفه اول اهل سنت بود
پیامبر از ابوبکر ازدواج با عایشه را تقاضا کرد. ابوبکر گفت «اما من برادر تو هستم». پیامبر گفت «من و تو در دین الله و کتابش برادر هستیم اما عایشه بر من حلال است
هنگامی که می‌بایست به خانه محمد می‌رفت مشغول تاب‌بازی بود و عروسک‌هایش همراهش بود و در سالهای اول ازدواج با همسن و سالانش حتی در حضور پیامبر مشغول بازی می‌بود هنگامی که محمد (در ۶۳ سالگی) درگذشت، عایشه تنها هیجده سال سن داشت
از عایشه نقل شده‌است
رسول الله به من گفت «تو دوبار قبل از اینکه من با تو ازدواج کنم در رویاهای من ظهور کرده بودی. من فرشته‌ای را دیدم که ترا در تکه‌ای لباس ابریشمی حمل می‌کرد، من به او گفتم، لباسش را در بیاور و اورا نگاه دار، او تو بودی. به خود گفتم»اگر این از طرف الله‌است، پس این (لخت شدن عایشه) باید واقعا اتفاق بیافتند
از عایشه نقل شده‌است
پیامبر اسلام وقتی با من ازدواج کرد که من شش یا هفت ساله بودم. وقتی ما به مدینه آمدیم، چند زن آمدند، ام رومان وقتی من در حال تاب بازی بودم پیش من آمد، مرا بردند، آماده و آرایشم کردند، بعد مرا نزد پیامبر خدا بردند، و او وقتی من ۹ ساله بودم با من جماع کرد. او مرا جلوی در نگه داشت و من از خنده در حال ترکیدن بودم
صحیح بخاری ۸٫۷۳٫۱۵۱ منقول است از عایشه: من در حضور پیامبر با عروسکهایم بازی می‌کردم و دختر بچه‌های دیگر که دوستان من بودند نیز با من همبازی می‌شدند. وقتی پیامبر خدا به مکان بازی من وارد می‌شد آنها (دوستان عایشه) پنهان می‌شدند، اما پیامبر آنها را صدا می‌کرد تا بیایند و با من بازی کنند. (بازی با عروسک و تصاویر ممنوع است، اما برای عایشه مجاز بود زیرا در آن زمان وی هنوز دختر کوچکی بود، و هنوز به سن تکلیف نرسیده بود (فاتح البری
صحیح مسلم
عایشه روایت کرده‌است که وقتی پیامبر با او ازدواج کرده وی ۷ سال داشته، و وقتی به خانه پیامبر وارد شده‌است ۹ سال داشته‌است، و عروسکهایش همراه وی بوده‌اند، و وقتی پیامبر اسلام فوت شد، وی ۱۸ سال سن داشته‌است
از کتابهای دیگر که سن عایشه را همین میزان دانسته اند می‌توان از الطبقات کبری (48-46/8) اسد الغابه (189/7) الاصابه (223/8) البدایه و النهایه (91/8) سیر اعلام النبلاء (150،149/2) نام برد

پس از کشته شدن عثمان بن عفّان، سومین خلیفه، و عدم پذیرش خلافت از سوی علی گروهی از بصریان از طلحه و زبیر خواستند، تا خلافت را بپذیرند. امّا امتناع کردند. و چون بار دیگر بر علی اجتماع کردند، وی اعلام کرد: باید ابتدا یاران پیامبر با من بیعت کنند. غیر از طلحه و زبیر، اصحاب باقی پیامبر گرد آمدند. علی در صورت وجود آنها بیعت را می‌پذیرفت. مالک اشتر نزد طلحه و زبیر رفت و از آنها به علّت قصور در این امر مهم خرده گرفت. زبیر و طلحه سر انجام پیش علی رفتند و طلحه نخستین کسی بود که با علی دست بیعت داد.با استناد برسریال امام علی؛ساختهٔ داوود میرباقری امّا بعدها مخالف کارهای علی شدند
طلحه و زبیر چون دیدندکه دستشان از همه جا کوتاه شده و به آنچه آرزو داشتند نرسیدند، بیعت با علی بن ابیطالب را نقض کردند و با عایشه رو به عراق آورده و و در بصره مردمی بی شمار را پیرامون خود گرد آوردند. عایشه که خود از دشمنان عثمان بود، به علّت دشمنی دیرینه اش با علی، وی را عامل محرّک در قتل عثمان معرّفی کرد.بنا براین، طلحه، زبیر و عایشه موجب فتنه‌ای شدند که به جنگ جمل در بصره منتهی گردید. در این نبرد که با تیر اندازی لشکر عایشه بر پیک‌های علی شروع شد، لشگر علی پیروز گشت. طلحه هم به دست تنی چند از امویان که در لشکر عایشه بودند، کشته شد. (با وجودی که خود در لشکر عایشه می‌جنگید
معاويه براى گرفتن بيعت مردم مدينه با پسرش يزيد به آن شهر سفر كرده بود، ولى بسيارى از صحابه با اومخالفت كردند; چرا كه يزيد را شخصى فاسق و نادان مى دانستند
در اين شرايط معاويه تصميم گرفت از مخالفان اين بيعت، به خصوص كسانى كه عثمان را كشته بودند انتقام بگيرد; لذا دستور قتل عبدالرحمان بن ابى بكر و خواهرش عايشه را صادر كرده و هر دو را ترور نمود
عبدالرحمان مسموم شد و برخى نيز گفته اند زنده به گور شد، و به نظر مى رسد هر دو روايت درست باشد و معاويه او را پس از مسموم كردن زنده به گور كرده باشد.

عايشه به سبب جنايت جديد معاويه ترور عبدالرحمان بن ابى بكر، بر معاويه شوريد و به طور علنى با مروان بن حكم كه فرماندار مدينه از جانب معاويه بود در افتاد و بالاخره معاويه او را نيز به دو برادرش محمد و عبدالرحمان ملحق كرد.

معاويه براى ترور عايشه نيز چاهى حفر كرد و آن را از ديده افراد پنهان داشت.

اين ترور نيز در سال 58 هجرى اتفاق افتاد.

دشمنى بين عايشه و بنى اميه در بالاترين حدّ ممكن بود، ليكن بنى اميه با ترور پدرش ابابكر و برادرانش و عموزاده اش طلحه، او را تضعيف كردند.

ابن كثير در «البدايه والنهايه» نوشته است كه عايشه و عبدالرحمن در يك سال مردند و سنّ عايشه 67 سال بود.

در كتاب «الصراط المستقيم» آمده است:

معاويه روى منبر نشسته بود و مى خواست براى پسرش يزيد بيعت بگيرد ولى عايشه گفت: آيا سه خليفه بيش از تو براى پسرانشان بيعت گرفتند؟

گفت: نه.

عايشه گفت: پس تو به كدام يك از آنها اقتدا مى كنى؟ معاويه از اين سخن شرمسار شد و چاهى بر سر راه عايشه حفر كرد و عايشه در آن افتاد و مرد.

عبدالله بن زبير در اعتراض به معاويه گفت:

مى دانيم كه خر، ام عمرو را برد ولى نه ام عمرو برگشت و نه خرش!

سلمان فارسی


سلمان فارسی یا روزبه پدید آورنده اسلام وبه ظاهر از صحابه ایرانی مشهور محمد بود که محمد او را از اهل بیت خواند. او با این که پسر سرپرست یکی از آتشکده های بزرگ ایران
بود از آیین زرتشتی دوری جست و به دین مانی ایمان آورد
سلمان فارسی از طبقه برگزیدگان جامعه مانوی بوده است و چون دین مانی را بر دین زرتشتی ترجیح داده بود مجبور به فرار از ایران شد. ابوریحان بیرونی در «الآثار الباقيه عن القرون الخاليه» می‌نویسد: انجیل سبعین (بلامس) نام انجیلی است که سلام پسر عبدالله سلام از زبان سلمان فارسی نوشته است

روزبه بعد از آنکه فهمید قرار است او را شش ماه با اعمال شاقّه زندانی کنند و پس از آن اگر به آیین نیاکانش ایمان نیاورد اعدامش کنند، با همکاری عمه‏اش گریخت واو پس از فرار از ایران به سرزمین های گوناگون سفر کرد که در همین سفرها با مسیحیت آشنا شداو
کاروانی دید که به سوی شام می‏رفت؛ پس به مسافران پیوست و رهسپار سرزمینهای ناشناخته شد. مدتی در شام و موصل اقامت کرد تا آن که در سرزمین‌های عربی به اسارت قبیله بنی کلب در آمد و مردی یهودی از بنی قریظه او را به بردگی خرید و به یثرب برد
در تاريخ گزيده حمداله مستوفی آمده است که روزبه (سلمان فارسی) پس از فرار از ايران در حوالی حجاز توسط قبيله بنی كلب به بردگی گرفته شد و به قبيله ديگری فروخته شد تا اینکه سرانجام در شمار بردگان محمد، پیامبر اسلام درآمد و محمد سلمان فارسی را از بردگی آزاد کرده و از مشاوران خود قرار داد
که سلمان از علم جنگ و اطلاعات دینی خود استفاده کرد و از محمد پیامبری ساخت که دین او تمام دنیارا لرزاند
پس از مرگ محمد ، سلمان از معدود کسان مدئی به امامت علی بود
در خلافت عمر بن خطاب به حکومت مدائن منصوب شد
سلمان سرانجام، در اواخر خلافت عثمان در سال ۳۵ هجری درگذشت. علی پیکرش را غسل داد، کفن کرد
آرامگاه وی در کنار طاق کسری در شهر مدائن عراق، در ۵ فرسخی بغداد قرار دارد
در زمان حکومت صدام حسین بسیاری از نام‌های تاریخی از جمله سلمان فارسی را به «حی سلمان باک» تغییر دادند
جابر از محمد، چنین نقل می‏کند: «همانا اشتیاق بهشت به سلمان بیش از اشتیاق سلمان به بهشت است؛ و بهشت به دیدار سلمان عاشق‏تر از دیدار سلمان به بهشت است
محمد، دربارهٔ سلمان گفته‌است: «سلمان از من است، کسی که به او ستم کند به من ستم کرده‌است و کسی که او را بیازارد مرا آزرده‌است.»؛ همچنین: «هر که می‏خواهد به مردی بنگرد که خداوند قلبش را به ایمان درخشان کرده، به سلمان بنگرد
محمد، دربارهٔ دانش سلمان چنین گفته‌است: «اگر علم در ثریّا بود، ایرانیان و سلمان به آن دسترسی پیدا می‏کردند.» همچنین در جایی دیگر: «سلمان دریای علم است که نمی‏توان به عمق آن رسید
جعفر صادق، امام ششم شیعیان گفته‌است: «رسول خدا و علی اسراری را که دیگران قدرت تحمل آن را نداشتند به سلمان می‏گفتند و او را لایق نگهداری علم ومخزن اسرار می‏دانستند؛ از اینرو یکی از القاب سلمان، «مُحَّدث» است.» در جای دیگری نیز دربارهٔ او گفته‌است: «در اسلام، مردی که فقیه‏تر از همه مردم باشد، همچون سلمان، آفریده نشده‌است.»؛ همچنین: «سلمان اسم اعظم را می‏دانست

دنبال کننده ها